۲۱ خرداد ۱۴۰۱، ۹:۳۹

در گفت و گو با مهر مطرح شد؛

استاد کیاست پور با خرافه در نجوم مخالف بود/سر به هوا باشید

استاد کیاست پور با خرافه در نجوم مخالف بود/سر به هوا باشید

اصفهان-عضو شورای علمی مرکز نجوم ادیب با بیان اینکه استاد کیاست پور با خرافه پردازی در نجوم مخالف بود،گفت: استاد یکی از وظایف منجمان آماتور را آگاهسازی مردم می دانست تا فریب شیادان را نخورند.

خبرگزاری مهر - گروه استان‌ها: مریم بهزادنژاد: برای مصاحبه در کتابخانه مرکز نجوم ادیب نشسته‌ایم. در اتاقی بدون پنجره که مثل اتوبوس، دراز است. آقای مرادی می‌گوید زمانی پروفسور در این اتاق کارگاه‌هایی برای خورشیدگرفتگی برگزار می‌کردند و پشت همین میزی که حالا ما نشسته‌ایم، می‌نشستند؛ کتاب‌های جدید کتابخانه را نگاه می‌کردند یا آقای مرادی برای برنامه‌های رادیو نجوم، با ایشان مصاحبه می‌کرد.

حالا این اتاق بدون پنجره دیگر برای من دلگیر نیست. استاد را تصور می‌کنم که با اشتیاق برای کشف راز ستاره‌ای که میلیون‌ها کیلومتر از او فاصله دارد، حرف می‌زند.

انسان چه موجود قدرتمندی است که می‌تواند بر فاصله‌ها غلبه کند. انگشتانم را روی میز می کشم. چرا این میز چوبی کهنه اینقدر برای من ارزشمند شده است؟، این قدرت انسانیت و بزرگی یک انسان است که به این چوب ساده، دیوارها و آجرها ارزش می بخشد.

آقای مرادی مرد جدی است؛ اما وقتی به سمت قفسه‌های کتاب می‌رود، لحن صدایش تغییر می‌کند.

جای بیشتر کتاب‌ها را بلد است و اشتیاقی در صدایش دارد که می‌فهمم عاشق کتاب‌هاست. می‌گوید: «این جزوه فیزیک نجوم مقدماتی را ببینید! گردآوری و تألیف دکتر کیاست‌پور است. با تأسیس مرکز نجوم، خیلی از این جزوه استفاده می‌شد چون مرجع دیگری نبود و کتابهای خیلی کمی به فارسی ترجمه شده بود. بعد از فوت دکتر هم، تمام کتابهای کتابخانه ایشان به اینجا اهدا شد.»

خاطرات دکتر مثل ریشه‌های درخت محکمی در تار و پود این کتابخانه پیچیده‌اند. آقای مرادی می‌گوید بیایید تا اولین تلسکوپ مرکز را هم نشان شما بدهم که تلسکوپ شخصی آقای بوژمهرانی بود؛ تلسکوپ سیاهی است که مثل افراد خجالتی قوز کرده است.

زمانی دکتر کیاست‌پور با تواضع و دلسوزی کنار آن می‌ایستاد و مردم زیادی از چشمی کوچک آن به آسمان بی نهایت بزرگ، نگاه می‌کردند. حالا استاد کجاست؟، کاش برمی گشت. مگر نگفتی که انسان موجودی است که می‌تواند بر فاصله‌ها غلبه کند؟.

زمین همچنان می چرخد، ستارگان چشمک می‌زنند، آسمان همچنان انسان‌ها را به کشف رازهایش فرا می‌خواند. زندگی بی وقفه ادامه دارد. اما چیزی کم است. جای کسی در این جهان بزرگ، همچنان خالی است.

به بهانه تولد استاد کیاست پور با عمران مرادی عضو شورای علمی مرکز آموزش نجوم ادیب و شاگرد استاد از آن روزها سخن گفتیم که در ادامه از مدنظر خوانندگان می‌گذرد:

آقای مرادی از نحوه آشنایی‌تان با پروفسور احمد کیاست پور بگویید.

اولین آشنایی من با پروفسور از طریق صدا بود. سال اول دبیرستان، به صورت اتفاقی یکی از برنامه‌های ایشان را در رادیو شنیدم، مجری برنامه هنگام اعلام اسم دکتر کیاست پور، از عبارت استاد دانشگاه اصفهان استفاده کرد.

من عاشق نجوم بودم و از برادر بزرگترم که در دانشگاه علوم پزشکی اصفهان درس می‌خواند، خواستم که پیش دکتر کیاست پور برود و ببیند ما هم می‌توانیم سوالات خود را از ایشان بپرسیم؟.

استاد به برادرم گفته بودند یک روز بیا و سوالاتت را بپرس. من همه نشستم و سوال‌هایم را نوشتم و برادرم به دانشگاه برد، آن زمان سن من کم و سوالاتم ابتدایی بود؛ اما استاد با حوصله به تمام پرسش‌ها جواب داده بودند و برادرم صدای ایشان را روی کاست ضبط کرد و به خانه آورد.

من بارها کاست استاد را در ضبط می‌گذاشتم و جواب‌های ایشان را می‌شنیدم. صدای استاد در گوش من حک شده بود. در سال ۱۳۷۶، به مرکز آموزش نجوم ادیب رفتیم و اولین بار چهره ایشان را از نزدیک در سخنرانی‌هایی که در مرکز برگزار می‌کردند دیدم.

مدتی بعد به عضویت هیئت امنا و شورای علمی مرکز درآمدم و ارتباطم با استاد زیادتر شد. البته این ارتباط بیشتر از نوع کاری بود اما استاد در سال‌های پایانی زندگی با ما خیلی صمیمی و دوستانه رفتار می‌کردند و گاهی بعد از پایان جلسات شورا، از خاطراتشان می‌گفتند.

استاد کیاست پور با خرافه در نجوم مخالف بود/سر به هوا باشید

چه خاطراتی را برای شما تعریف می‌کردند؟

از خاطراتشان در آمریکا و اعتماد به نفسشان به عنوان یک ایرانی در آن کشور صحبت می‌کردند. خوب وقتی انسان از محیطی به محیط دانشگاهی پیشرفته‌تر بیاید، خواه ناخواه ممکن است دچار خودکم بینی شود اما ایشان کاملاً برعکس بودند.

خودشان تعریف می‌کردند که با اعتماد به نفس کار می‌کردند، جالب‌تر این است که موقعیت‌های شغلی بسیار خوبی در آمریکا برایشان وجود داشت اما با مدرک استاد تمامی برای خدمت به کشور بازگشتند و این بسیار ارزشمند است.

می‌دانید، گاهی افراد به جایگاه‌های بالای علمی می رسند اما همه شرایط برایشان فراهم بوده است اما برای دکتر کیاست پور، اینگونه نبود. ایشان در ۱۶ سالگی برای تحصیل وارد مکتبخانه شدند و با سختی و تلاش زیاد درس خواندند تا به این جایگاه برسند.

استاد درباره کودکی خود نیز صحبت می‌کردند؟

یکبار به همراه استاد کیاست پور، دکتر حجتی و اتوبوسی از دانشجویان برای رصد هلال به سمت سمیرم رفتیم.

منطقه‌ای در نزدیکی سمیرم به نام خروس گلو هست که افق بازی برای رؤیت هلال دارد، در راه، جلو امام زاده شاه رضا، توقف کوتاهی کردیم.

استاد گفتند مادرشان به این امام زاده اعتقاد داشتند و در کودکی زیاد به اینجا می‌آمدند. کنار پله‌های امام زاده از سنگ، نرده‌هایی ساخته بودند. استاد نرده‌ها را نشان دادند و گفتند من در بچگی اینجا را خیلی دوست داشتم چون می‌توانستم روی نرده‌هایش سُر بخورم. (می‌خندیم)

ر چه قدم می‌زدیم و هر قسمت از امام زاده و بازار کنار آن را که می‌دیدند، به یاد دوران کودکی می‌افتادند.

استاد کیاست پور با خرافه در نجوم مخالف بود/سر به هوا باشید

از ویژگی‌های اخلاقی استاد بگویید. مثلاً از برخوردشان با دانشجویان در رصد هلال.

معمولاً وقتی وارد کار علمی می‌شوید، افراد خیلی جدی هستند به خصوص اساتید علوم پایه اما دکتر کیاست پور، در عین وقار و شخصیت، شوخ طبعی خاصی داشتند. دانشجویانی که با ما به سمیرم آمده بودند، از دانشگاه محل تدریس استاد کیاست پور نبودند.

آنها فکر می‌کردند استاد کیاست پور معروف، آدمی بداخلاق و جدی است اما دکتر آنقدر خوش اخلاق و صبور بودند که همه مجذوب ایشان شدند. من آنجا جزو مدرسان بودم و درباره رؤیت هلال توضیح می‌دادم. هلال را همه دیدند غیر از من که سرگرم توضیح دادن آن بودم.

بعد استاد با شوخی می‌گفتند این چه مدرسی است که خودش نتوانسته هلال را ببیند؟، من هم گفتم آقای دکتر یک مقداری آبرو داری کنید. آنجا خیلی خندیدیم. استاد همیشه متواضع و خوش اخلاق بودند. هیچ وقت ندیده بودم با کسی دعوا کنند و حتی انتقادهایشان را با شوخی به افراد می‌گفتند تا کسی ناراحت نشود.

باز هم از ویژگی‌های اخلاقی ایشان بفرمائید.

ایشان فرد دلسوزی بودند که احساس مسئولیت زیادی نسبت به دیگران داشتند. در اواخر عمرشان که نمی‌توانستند به مرکز بیایند، جلسات شورا را در کافی شاپ هتلی که نزدیک منزل ایشان بود برگزار می‌کردیم.

همه اعضای شورا شاغل بودند اما استاد خودشان را ملزم می‌دانستند که پول بقیه را حساب کنند. هرچقدر می‌گفتیم نه، بفرمائید بنشینید، می‌گفتند نه من باید صورت حساب را پرداخت کنم.

اگر در باغشان قرار می‌گذاشتیم، حتماً آش می‌گرفتند، خودشان آن را گرم می‌کردند، بشقاب برای ما می‌گذاشتند و آش را می‌آوردند.

استاد تا سال‌های آخر زندگی، خودشان رانندگی می‌کردند و گاهی جاهایی که می‌خواستیم برویم سوار ماشین ایشان می‌شدیم. استاد با ما رفتار پدرانه‌ای داشتند و یک مطلب دیگر. چند لحظه اجازه بدهید تا در گوشی ام پیدایش کنم.

بله حتماً.

استاد پست‌های ما را می‌خواندند و درباره آنها نظر می‌دادند. نگاه کنید. این یکی از پست‌های من است. سه سال پیش، فقط یک نفر پست من را لایک کرد و آن احمد کیاست پور بود. ایشان چنین خلق و خوهای جالبی داشتند که مردم جذب وی می‌شدند.

من ورودم به دانش نجوم را مدیون دکتر کیاست پور و دکتر رضا منصوری هستم. استادکیاست پور از انسان‌های تأثیر گذار در زندگی ام بودند.

گاهی در برنامه رادیو نجوم با ایشان مصاحبه می‌کردم و وسط برنامه موسیقی پخش می‌شد. استاد روی موسیقی خیلی حساس بودند که حتماً اصیل باشد. به من می‌گفتند مرادی این «دلنگ دلونگی ها» چی بود گذاشته بودی؟ (می‌خندیم) استاد انسان اصیلی بودند و اصالت را دوست داشتند.

استاد کیاست پور با خرافه در نجوم مخالف بود/سر به هوا باشید

درباره ویژگی‌های علمی استاد هم بفرمائید.

استاد نه تنها در نجوم، بلکه در حوزه اپتیک هم یکی از مرجع‌های مهم بودند و علاقه مندان اپتیک، ارزش و احترامی زیادی برای ایشان قائل می‌شدند. حوزه اپتیک کار ظریفی است، به دقت بالایی نیاز دارد و ترکیبی از محاسبه، تجربه و آزمایش است.

استاد بسیار دقیق بودند و کارهای ظریف علمی را دوست داشتند. ایشان جزوه‌های خیلی خوبی هم در حوزه اپتیک نوشته‌اند.

استاد کیاست پور درباره ترویج علم در مرکز نجوم این دیدگاه را داشتند که فضای دانشگاهی نداشته باشد تا برای مردم عادی، خسته کننده نشود؛ همچنین سطح پایین نباشد که به پاتوق‌های نادرست تبدیل شود.

دکتر کیاست پور با شبه علم و خرافه نیز به شدت مخالف بودند، در اکثر جلسات این موضوع را مطرح می‌کردند و می‌گفتند که باید برای مبارزه با آن، برنامه‌ای داشته باشیم.

ممکن است درباره شبه علم و خرافه توضیح دهید.

مثلاً رمالی، طالع بینی و سعد یا نحس بودن پدیده‌ها نوعی خرافه محسوب می‌شود. خرافات مربوط به زمان‌های قدیم است؛ زمانی که انسان فکر می‌کرد اجرام آسمانی، خدایان او هستند و در زندگی اش اثر می‌گذارند. اما شبه علم بسیار بدتر از خرافات است.

شبه علم ظاهر علمی اما باطنی نادرست دارد. در دوره معاصر، این طور نیست که شخصی اسطرلاب دستش بگیرد و حرف‌های شبه علم بزند. او با سبک و ظاهری علمی حرف‌های نادرستش را منتشر می‌کند. استاد یکی از وظایف منجمان آماتور را این می‌دانستند که مردم را آگاه کنند تا فریب شیادان را نخورند.

استاد کیاست پور با خرافه در نجوم مخالف بود/سر به هوا باشید

اصلی ترین نقش دکتر کیاست پور در مرکز آموزش نجوم ادیب، چه بود؟

در سازمان‌هایی که افراد کم کم اصیل می‌شوند و ریشه پیدا می‌کنند، در سبک اداره کردن آن گاهی اختلاف سلیقه به وجود می‌آید. در مرکز نجوم هم همین طور بود. استاد، افراد مؤثر برای نجوم را در کنار هم نگه می‌داشتند و فضا را معتدل می‌کردند. وقتی اختلاف زیاد و تصمیم گیری سخت می‌شد، استاد حرف قاطعانه ای می‌زدند. ایشان در مرکز نجوم نقش رهبری داشتند و همه نظرشان را می‌پذیرفتند و قبول داشتند.

نکته مهم دیگر این بود که استاد، هم پای اعضا در فعالیت‌های علمی و اجرایی شرکت می‌کردند و وقتی اعضای مرکز می‌دیدند استاد خودشان هم در برنامه‌ها حضور دارند و کمک می‌کنند، روحیه زیادی می‌گرفتند. استاد علاقه داشتند که مردم بدون هیچ واسطه‌ای با ایشان در ارتباط باشند و سوالات خود را بپرسند. استاد مردم را از خودشان دور نمی‌کردند. نمی‌گفتند این یک بچه است یا اطلاعات کمی دارد. ایشان صبورانه به سوالات همه پاسخ می‌دادند. استاد خود را جزوی از مردم می‌دانستند.

استاد مرد صادقی بودند، مرکز آموزش نجوم ادیب را از صمیم قلب دوست داشتند و برای آن وقت می‌گذاشتند. آخرین باری که به جلسه شورا آمدند، خیلی ضعیف شده بودند. تکه به تکه دستشان، سیاه شده بود، نمی‌توانستند از پله‌ها بالا بیایند و دستشان را گرفتیم. در دست استاد ویال بود اما هیچ شکایتی نمی‌کردند. ما گاهی سرماخوردگی داشتیم و در جلسه می‌گفتیم سرمان درد می‌کند. اما استاد در طول سال‌های بیماری سختشان، هیچ وقت درباره آن صحبت نکردند.

گاهی در جلسات سرشان را می‌گرفتند. می‌پرسیدیم خوبید استاد؟ جواب می‌دادند بله، بله، ادامه بدهید. و من هیچ گاه حس نکردم کنار انسان مسنی نشسته‌ام که بیماری سختی دارد. همیشه احساس می‌کردم کنار دوست مهربانی هستم. مدتی بعد برای کاری از ایران رفتم. در مراسمی بودم که خبر فوت استاد به من رسید. آن لحظه به هم ریختم و از مراسم بیرون آمدم. بی هدف در خیابان‌ها راه می‌رفتم تا صدای ناقوس کلیسایی من را به خودم آورد. آنجا فهمیدم حدود سه ساعت در خیابان‌ها راه می رفته‌ام بدون اینکه متوجه باشم. شب بسیار سردی بود.

استاد، ۱۶ آذرماه، درست در روز دانشجو از این جهان رفتند. ایشان علاقه زیادی به دانشجویان داشتند و من فکر می‌کنم این تقارن، اتفاقی نبود. ناقوس‌ها همچنان می‌زدند. من به آسمان نگاه کردم و به یاد جمله‌ای افتادم که استاد همیشه می‌گفتند؛ «سربه هوا باشید!»

کد خبر 5504939

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha